روانشناسی علم زندگی

زندگی باید کرد، گاه با یک گل سرخ، گاه با یک دل تنگ... گاه باید رویید در پس این باران... گاه باید خندید بر غمی بی پایان... زندگی باوری می خواهد، آن هم از جنس امید... که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد! یک امید قلبی به تو گوید که خدا هست هنوز..

روانشناسی علم زندگی

زندگی باید کرد، گاه با یک گل سرخ، گاه با یک دل تنگ... گاه باید رویید در پس این باران... گاه باید خندید بر غمی بی پایان... زندگی باوری می خواهد، آن هم از جنس امید... که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد! یک امید قلبی به تو گوید که خدا هست هنوز..

روانشناسی علم زندگی

بایگانی

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

پیوندها

۲۰۷ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

گاه شمار زندگی زیگموند فروید





زیگموند فروید


فروید (همچون برخی دیگر از اندیشمندان جهان مدرن)، اصل و اساس بیوگرافی نویسی را نفی کرد و زیر سؤال برد تا از این دیدگاه نشان دهد که انسان فراتر از زندگی روزمره دارای انگیزه های درونی و پنهان است که پیش تر و مؤثرتر از عقلانیت عمل کرده و خاستگاه بسیاری از رفتارهای ماست. 
با این حال، باید توجه داشت که روانکاوی رابطه ای نزدیک با زندگی فروید دارد و تا حدودی شرح حال خود اوست. از این رو، به منظور درک بهتر این نظریه ارائه گزارشی از زندگی او امری بایسته است.

۱۸۵۶
در ششم ماه مه، «زیگموند فروید» ، نخستین فرزند «یاکوب فروید» (از سومین همسرش «آمالی ناتانسون» )، در شهر کوچک فرایبرگ واقع در موراویای شرقی متولد شد.



او از خانواده ای یهودی بود، اما هیچ وقت مناسک و مراسم دین یهود را بجا نمی آورد و پیرو هیچ مذهبی نبود. با این حال، به میراث فرهنگی اش افتخار می کرد و (به معنای غیر دینی) مفتخر بود که خود را یهودی معرفی کند.

۱۸۵۹
هنگامی که فروید سه ساله بود، پدرش که به تجارت پشم اشتغال داشت (به علت وخامت اوضاع اقتصادی برای آن حرفه) دچار مشکلات مالی شد و ناگزیر در جستجوی منبع دیگری از درآمد، خانواده ی خود را به لایپزیگ منتقل و یک سال بعد (یعنی در 1860) به وین مهاجرت کرد. جایی که فروید بخش عمده زندگانی خود را در آن گذراند.

خاطره ای از دوران کودکی
« من شاید ده دوازده ساله بودم که پدرم شروع کرد مرا با خود به پیاده روی بردن و آشکار کردن نظراتش درباره امور دنیایی که در آن زندگی می کنیم، در بین صحبت ها، او برای من داستانی گفت تا به من نشان دهد حال چقدر اوضاع نسبت به آنچه در روزگار او بوده است بهتر شده.

او گفت : هنگامی که جوان بودم شنبه روزی برای قدم زدن به خیابان های شهر زادگاه تو رفتم، لباس خوبی به تن داشتم، و کلاه پوستی نوی بر سرم بود. یک مسیحی به سمت من آمد و با یک ضربه کلاهم را در گل انداخت و نعره زد : جهود! از پیاده رو بیرون برو!

من پرسیدم : و شما چه کردید؟

آرام پاسخ داد : به خیابان رفتم و کلاهم را برداشتم.

این حرف تکانم داد : رفتاری عاری از قهرمانی از جانب آن مرد بزرگ و نیرومندی که دست آن پسر کوچک را گرفته بود.»


عکس او با پدرش یاکوب - ۱۸۶۴



۱۸۶۵
فروید نخستین آموزش ها را در خانه فراگرفت و در پاییز سال ۱۸۶۵ وارد یک مدرسه ی متوسطه خصوصی (در شهر لئوپولد) شد. او دانش آموزش یا استعداد و سخت کوش بود.





« در دوره (هفت ساله) دبیرستان همواره شاگرد اول کلاس خود بودم و از این روی موقعیتی ممتاز داشتم به نحوی که تقریبا هرگز از من امتحان نمی گرفتند.»





فروید در ۱۷ سالگی امتحانات نهایی را با نمره عالی گذراند و به عنوان فردی ممتاز فارغ التحصیل شد.





«مردی که بی چون و چرا محبوب و عزیز مادر بوده است در ساسر زندگی یک احساس غلبه و پیروزمندی با خود دارد، این یک احساس پیروزی است که غالبا موجب بروز پیروزی واقعی می شود.»


عکس او با مادرش آمالی - ۱۸۷۲


۱۸۷۳
فروید پس از اتمام تحصیلات متوسطه برای دوره پزشکی وارد دانشگاه وین شد.





او در ابتدا تمایل داشت که در (دانشگاه) به تحصیل حقوق بپردازد، اما تحت تأثیر یکی از آثار گوته به پزشکی روی آورد :





« (این خاطره را هرگز فراموش نمی کنم که) کمی قبل از پایان تحصیلات دبیرستانی در یک سخنرانی همگانی شرکت جسته بودم و طی آن نکات دقیق اثر و جاودانگی گوته (درباره طبیعت) به گوشم رسید و همین موضوع مرا مصمم ساخت که در دانشکده پزشکی نام نویسی کنم.»





به این ترتیب در دانشگاه به تحصیل طب پرداخت و دوره تخصصی تحصیلات خود را در رشته عصب شناسی به پایان رساند.





مواجه با گرایش های ضد یهودی (در دانشگاه)، این اثر را بر فروید گذاشت تا استقلال قضاوت خود را استوار کند :





« این برخوردهای اولیه من در دانشگاه نتیجه و ثمره مهم و ارزنده ای برای آینده به بار آورد، و آن این بود که خیلی زود با سرنوشت در اقلیت بودن، و قهر و عتاب یک اکثریت فشرده را تحمل کردن خو گرفتم. همین جریان سبب شد که در وجود من زمینه ی نوعی استقلال فکری در برابر افکار عمومی فراهم گردد.»











ساختار خاص خانواده (پرجمعیت) فروید و روابط خانوادگی درهم پیچیده آن (ترکیب مادی جوان و پدری پا به سن گذاشته و برادر ناتنی که حدودا هم سن مادرش بود)، بی تردید تأثیر بسیاری بر اندیشه های بعدب او داشت.


خانواده یاکوب (فروید) - ۱۸۷۸


۱۸۷۶-۸۲
فروید بین سال های ۱۸۷۶ و ۱۸۸۲ در مؤسسه فیزیولوژی وین زیر نظر پزشک مشهور ارنست بروک به پژوهش و مطالعه پرداخت. در آنجا بود که او با ژوزف بروئر (که در آن زمان یکی از موفقترین پزشکان وین بود) آشنایی پیدا کرد. این آغاز روابط دوستانه و مستحکمی بود که در آن بروئر سال ها به عنوان دوست بزرگتر و مشاور فروید باقی ماند. فروید درباره او می نویسد :





«بروئر مردی بود بی نهایت زیرک و فهمیده، روابط ما بزودی خیلی نزدیک و دوستانه شد به نحوی که او در شرایط دشوار زندگی آن روزیم نه تنها دوستی وفادار بلکه یاری مددکار گردید. پیشرفت و توسعه روانکاوی به قیمت از دست دادن دوستی او برایم تمام شد.»





بروئر و فروید کارشان را روی درمان بیماران هیستریک (و بخصوص اولین بیمارشان آنا اُ) متمرکز کردند. آنان سال ها بعد حاصل سافته های خود را در کتابی به نام «پژوهش هایی درباره هیستری» منتشر ساختند. خلاصه نظریه آنها درباره هیستری را می توان به این شرح خلاصه کرد : « افراد هیستریک اغلب از (به یاد آوردن) خاطرات خود رنج می برند.» - یکی از اساسی ترین اختلاف نظرهای آنها مربوط به اهمیت مسئله جنسی بود. بروئر تأکید فروید بر نقش قاطع مسئله جنسی در پیدایش روان رنجوری را رد کرد.


۱۸۸۱
فروید سرانجام به دریافت درجه دکترای پزشکی خود (در رشته عصب شناسی) نائل گردید. - به سبب علاقه بسیار به پژوهش و تحقیق در سایر رشته هایی که رابطه مستقیم با تحصیل در رشته پزشکی نداشت، اتمام تحصیلات او ۸ سال (یعنی ۳ سال بیش از آنچه متداول بود) طول کشید.





« رشته های مختلف پزشکی به معنی اخص کلمه غیر از روان پزشکی به هیچ وجه علاقه مرا به خود جلب نمی کرد. من تحصیلات پزشکی خود را با نهایت سهل انگاری و بی اعتنایی دنبال می کردم و فقط در سال ۱۸۸۱، یعنی با تأخیر زیاد به اخذ درجه دکترای پزشکی نائل آمدم.»





در واقع او بیشتر پژوهشگر بود تا دانشجو و خیلی به پزشک شدن فکر نمی کرد.


۱۸۸۲
فروید (در ماه ژوئن) با مارتا برنیز (از یک خانواده یهودی آلمانی که از نظر فرهنگی سرشناس بود)، نامزد کرد. دوران نامزدی آنها بیش از ۴ سال به درازا کشید، و نامزدش مارتا محرومیت های این دوره طولانی را دوستانه و با صداقت تحمل کرد.





« به راستی این فکر از پیش مرده ایست که بگویمد می شود زنان را عینا مانند مردان به مقابله و تلاش در عرصه هستی فرستاد.





به گمان من تمام اصلاحات در قانون و فرهنگ در برابر این واقعیت شکست خواهد خورد : مدتها قبل از دورانی که مرد بتواند مقامی برای خود در جامعه بدست آورد، طبیعت سرنوشت زن را در عرصه زیبایی، دلربایی و جذابیت تعیین کرده است.





قانون و آداب و رسوم باید بسیار چیزهایی را که از زنان دریغ شده به آنان باز پس دهد، ولی موقع و مقام زن همان خواهد بود که تعیین شده : در جوانی عزیزی دلبند و مورد پرستش، و در سال های کمال همسری محبوب و دوست داشتنی.» نامه ی فروید به مارتا - نوامبر ۱۸۸۳

۱۸۸۲-۵
فروید به دلیل رضایت بخش نبودن وضع مالی، ناگزیر کار پژوهش را در آزمایشگاه فیزیولوژی رها کرد و به مدت 3 سال در بیمارستان عمومی وین برای کسب تجربه به کارورزی پرداخت و در آناتومی و بیماری های عضوی نظام عصبی تا جایی که امکان داشت تخصص یافت.


۱۸۸۴-۷
فروید طی تحقیقات پزشکی خود به آزمایش و مطالعه در مورد اثرات (داروی) کوکائین پرداخت. او پس از پی بردن به اثر نشاط آور این ماده، شخصا آن را مصرف کرد و سخت طرفدار آثار درمانی اش شد، چندانکه مقاله ای درباره کوکائین نوشت و ضمن اشاره به کاربردهای گوناگون آن (به عنوان محرکی در مقابل خستگی بهبود دهنده افسردگی و درمان کننده اختلالات گوارشی)، مصرف کوکائین را به دوستان، همکاران و بیمارانش توصیه کرد!





او امیدوار بود که این داروی عجیبی که کشف کرده شهرت و اعتباری برایش فراهم سازد تا خانواهد خود را از مشکلات مالی برهاند. اما پژوهش های او درباره کوکائین ناتمام ماند و آنچه که می خواست تحقق نیافت :





« اگر من در همان اوان نوجوانی مشهور نشدم تقصیر آن متوجه نامزدم می شود. در گیر و دار این تحقیقات برایم این امکان دست داد تا به مسافرتی بروم و با نامزد خود که دو سال از او جدا مانده بودم ملاقات کنم، به همین سبب تحقیقات خود را درباره کوکائین با شتاب هرچه تمامتر پایان دادم. با این وصف از نامزدم که چنین فرصتی را از دستم ربود کینه ای در دل نگرفتم.»





سرانجام دوست دوران دانشجویی و همکار فروید، کارل کلر ادامه کار او را پی گرفت و موفق به کشف یکی از خواص مهم کوکائین، یعنی بی حسی موضعی گشت و به شهرت رسید. (او پی برد که اگر این دارو برای بی حس کردن چشم انسان بکار رود، عمل جراحی چشم را ممکن می سازد.)





طرفداری فروید از مصرف کوکائین سبب انتقادی شدید از او در سال های بعد شد.


۱۸۸۵-۶
فروید در بهار (سال ۱۸۸۵) به مقام استادی در آسیب شناسی اعصاب ارتقا یافت، - در همان سال درخواست او برای اعطای بورس پژوهشی مورد موافقت قرار گرفت و این امکان برای او فراهم شد تا به مدت 5 ماه (از اکتبر ۱۸۸۵ تا فوریه ۱۸۸۶) در بیمارستان سالپتریر پاریس (که مختص اختلالات عصبی بود)، زیر نظر عصب شناس مشهور، ژان مارتین شارکو به مطالعه بپردازد و استفاده او از هیپنوتیزم را در درمان مبتلایان به هیستری مشاهده کند. شارکو علائم هیستری را با هیپنوتیزم ایجاد و رفع می کرد.


۱۸۸۶
فروید پس از بازگشت از پاریس، در ماه آوریل در وین مطب خصوصی دایر کرد و به عنوان متخصص بالینی اعصاب به کار طبابت پرداخت، و در ماه سپتامبر سرانجام با نامزد خود ازدواج کرد.


۱۸۸۷
نخستین فرزند فروید و مارتا برنیز، ماتیلده در ماه اکتبر به دنیا آمد.
در طی سال های بعد آنها صاحب 5 فرزند دیگر هم شدند، ۳ پسر و ۲ دهتر که نام های آنها عبارتند از :
- (۱۸۸۹) ژان مارتین / (۱۸۹۱) اولیور / (۱۸۹۲) ارنست.
- (۱۸۹۳) سوفی / «آنا» (تنها فرزند فروید که روانکاو شد.)




خانواده فروید - ۱۹۸۹

دوست و همکار نزدیک فروید، بروئر، او را با ویلهلم فلیس (پزشک برلینی که برای شرکت در یک کنفرانس پزشکی به وین آمده بود)، آشنا کرد. او با نگاهی فیزیولوژیکی بسیار بیشتر از بروئر برای مسئله جنسی اهمیت قائل بود.



بتدریج رابطه ژرف و صمیمانه ای بین این دو ایجاد شد. آنها در طی مکاتبات خود تبادل آراء بسیاری با هم داشتند. نامه های فروید به فلیس (که گردآوری شده) مهمترین منبع برای درک پیدایش و رشد روانکاوی در مراحل نخستین آن است.



فلیس مشاور و دوستی نافع برای فروید بود و نقشی بسزا در بالندگی اندیشه های او داشت، با این وجود در سال ۱۹۰۱ این پیوند دوستی چندین ساله در پی خودپایی روزافزون فروید و انتقادات فلیس از روش او (و همچنین برخی از عقاید عجیب فلیس) از هم گسست.

۱۸۸۹
فروید در ابتدای کارش (به عنوان آسیب شناس اعصاب) برای درمان بیماران (روان رنجور) از شیو های رایج و معمول (در آن زمان) مانند ماساژ، هیدروتراپی (آب درمانی) و الکتروتراپی (تحریک الکتریکی) استفاده کرد. اما این روش ها چندان مؤثر نبودند، بنابراین او کار خود را (از اواخر ۱۸۸۷) بر روش (درمانی) هیپنوتیزم متمرکز، و برای کسب مهارت در این فن (در ۱۸۸۹) به ننسی که در آن زمان پایگاه روان درمانی پویا بود مسافرت کرد :



« به منظور تکمیل معلومات و تجربیات خود در فن هیپنوتیزم در تابستان ۱۸۸۹ سفری به ننسی کردم و چند هفته ای در آن شهر ماندم. در آنجا لایبول پیرمرد و جذاب را حین درمان زنان و کودکان مستمند و بی چیز طبقه کارگر دیدم . شاهد تجربیات شگفت آور برنهایم در بیمارستان بودم و در همانجا بود که به وجود پدیده های روانی نیرومندی که تا کنون از دیدگان آدمیان مخفی مانده است پی بردم.»



اما او بتدریج هیپنوتیزم را کنار گذاشت و با این باور که بیمار هر آنچه را که از نظر آسیب شناختی مهم است نگاهداشته و فقط باید (با تلقین) او را واداشت که آنچه را لازم است به یاد آورد، روشی را ابداع کرد که در آن با دستش بر پیشانی بیمار (ی که دراز کشیده است) فشار می آورد تا او هر خاطره ای را که به ذهنش می آمد، بیان کند.



فروید بعدها این شیوه را هم رها کرد و روش تداعی آزاد را به کار گرفت.


۱۸۹۶
فروید برای اولین بار از اصطلاح روانکاوی برای توصیف روش جدید خود استفاده کرد.


کاناپه روانکاوی فروید - وین ۱۹۳۸

« تطبیق وسیع روانکاوی با فلسفه شوپنهاور که نه تنها از تقدم عواطف و اهمیت قاطع میل جنسی دفاع کرده، بلکه قدمی فراتر نهاده و مکانیسم واپس زدگی را حدس زده است، دلیل این است که من قبلا به نظرات او واقف بوده ام. من خیلی دیروقت به مطالعه آثار شوپنهاور پرداختم. از مطالعه آثار نیچه، فیلسوف دیگری که حدسیات و نظریاتش به طور شگفت انگیزی با نتایجی که روانکاوی با تحمیل رنج و مشقت زیاد کسب کرده است وفق می دهد، نیز به همین دلیل خودداری کرده ام. برای من موضوع تقدم و تأخر آنقدر مهم نبود، بلکه آنچه بیشتر اهمیت داشت این بود که نمی خواستم چیزی را بدون کلاحظه و تجربه شخصی بپذیرم.»



پدر فروید (در سن 81 سالگی) درگذشت.

۱۸۹۷
فروید مدتی پس از درگذشت پدرش، دوره ای از آشفتگی شدید درونی را تجربه کرد. (تا توانست بر دوگانگی احساساتش از مرگ پدر غلبه کند.)



او که شماری از مشکلات رنجوری را تجربه کرده بود، وضعیت خود را به عنوان نوروز اضطرابی تشخیص داد و شروع به روانکاوی خود نمود. - فروید بخاطر دشواری ایفای نقش بیمار و درمانگر به طور همزمان، نمی توانست با تداعی آزاد خودش را روانکاوی کند، بنابراین رویاهای خود را مورد تحلیل قرار داد.



خودکاوی فروید تقریبا دو سال طول کشید. این خودکاوی، علاوه بر بهبود زندگی شخصی فروید به او امکان داد تا به میل جنسی در دوره کودکی ( و عقده ادیپ) و نقش بسیار مهم تجارب جنسی (سرکوب شده) در (علائم) روان رنجوی و معنای رویاها پی ببرد.



تحلیل شخصی فروید در تکامل روانکاوی بسیار با اهمیت و شالوده اصلی کتاب «تعبیر رویا» است.


۱۹۰۰
کتاب «تعبیر رویا» انتشار یافت.



این کتاب نظریه روانکاوی را به صورت پدیده ای نو به دنیا معرفی کرد و نخستین طرح نو، جامع و مستدل انسان نگری (روانکاوانه) را پیش نهاد. - فروید این اثر را کار عمده خود معرفی می کند.


۱۹۰۲
فروید در ماه مارس به مقام پروفسور افتخاری وین ارتقا یافت و از آن زمان به بعد با عنوان «پروفسور فروید» نامیده شد که هم از جهت نمادین و هم کار علمی برای او اهمیت داشت.



او در همان سال انجمن روانشناسی چهارشنبه را تأسیس کرد. این انجمن گروهی از طرفداران روانکاوی بودند که هر چهارشنبه در خانه فروید جمع می شدند تا درباره عقایدش با او بحث و تبادل نظر کنند.



این گروه کوچک بتدریج توسعه یافت تا سرانجام (در سال ۱۹۰۸) تبدیل به انجمن روانکاوی وین شد.


۱۹۰۶
یکی از شخصیت های مهمی که به گروه فروید پیوست، یونگ روانشناس برجسته سویسی بود.



بیشتر طرفداران فروید تا آن زمان وینی و یهودی بودند، از ایم رو، پیوستن یونگ به جنبش روانکاوی بسیار با اهمیت بود. (در غیر اینصورت ممکن بود گرایش یهود ستیزی مانع پیشرفت روانکاوی شود.)



یونگ در ابتدا پیرو مکتب فروید و دوست بسیار نزدیک او بود، آن قدر که فروید قصد داشت یونگ را جانشین خود در روانکاوی کند. اما بعدها رابطه شان بی مهر و راهشان از یکدیگر جدا شد.


۱۹۰۸
نخستین کنگره ی بین المللی روانکاوی در سالزبورگ برگزار شد.


۱۹۰۹
در ماه سپتامبر، استنلی هال رئیس دانشگاه کلارک (واقع در ماساچوست) از فروید دعوت کرد تا در مراسم جشن بیستمین سالگرد تأسیس دانشگاه سخنرانی کند. - او به همراه یونگ و ساندور فرنچزی به ایالات متحده امریکا رفت و یک رشته سخنرانی درباره روانکاوی ایراد کرد.



سخنرانی در دانشگاه کلارک، به عنوان اولین شناسایی رسمی محافل روان شناسی علمی از فروید، بسیار حائز اهمیت است.



او در این باره می نویسد :



«هنگامی که من از پله های ماساچوست بالا می رفتم تا در آنجا پنج سخنرانی خود را درباره روانکاوی ایراد کنم بخود می گفتم : «آیا خواب می بینم». از این پس دیگر روانکاوی زاده ی تخیلات هذیانی نبود، بلکه رشته گرانبهایی از واقعیت به شمار می آمد، و پس از بازگشت ما روانکاوی آن زمینه مساعد را در آمریکا از دست نداد، محبوبیت کم نظیری در میان مردم بدست آورد و بسیاری از روان پزشکان رسمی آن را به عنوان یک قسمت مهم از تعلیمات پزشکی پذیرفتند.»



« بی شک اقامت کوتاه من در امریکا باعث شد که بیش از پیش قدر خود را بدانم، زیرا در اروپا افکار عمومی مرا محکوم کرده بود و حال آنکه در این دنیای نو، برجسته ترین دانشمندان از من با آغوش باز استقبال می کردند و مرا هم طراز خود می شمردند.»


فروید در دانشگاه کلارک - ۱۹۰۹
(از چپ به راست)
نشسته : زیگموند فروید، استنلی هال، کارل یونگ
ایستاده : آبراهام بریل، ارنست جونز، ساندور فرنچزی

با وجودی که از فروید به خوبی استقبال شد، مورد احترام قرار گرفت و دکترای افتخاری دریافت کرد، ولی با برداشت نامطبوعی امریکا را ترک کرد و هرگز به آنجا باز نگشت!


۱۹۱۰
انجمن بین المللی روانکاوی در دومین کنگره روانکاوی که در نورونبرگ تشکیل شد، به سرپرستی یونگ تأسیس گردید.


۱۹۱۱-۱۴
اندکی بعد از تشکیل انجمن بین المللی روانکاوی، گسست هایی در جنبش روانکاوی ایجاد شد و اختلافات درونی در مکتب جدید همچون دیگر شکل های فعالیت جمعی بروز کرد. - شاگردان و همکاران فروید محفل او را ترک کرده و مکتبی از آن خود پایه گذاری می کردند.



آلفرد آدلر (که مخالف نظریه جنسی بود و انگیزش انسان را به عنوان کششی برای قدرت تلقی می کرد و در «روان شناسی فردی» خود بر یگانگی شخصیت و عوامل اجتماعی تأکید داشت)، در سال ۱۹۱۱ از ریاست انجمن روانکاوی وین استعفا داد و از گروه فروید جدا شد.



یونگ نیز مسیر متفاوتی را در پیش گرفت و در سال ۱۹۱۴ از ریاست انجمن بین المللی روانکاوی استعفا کرد. او درباره موضوع ذهن ناخودآگاه و اهمیت میل جنسی با فروید مخالفت کرد و «روانشناسی تحلیلی» خود را به وجود آورد.



از این جدایی ها و مخالفت های سرسختانه بیم آن می رفت که گسترش روانکاوی ازتداوم باز ایستد، اما دیری نگذشت که گذرا بودن خسران ناشی از این گسستگی معلوم شد. موفقیت کوتاه مدت آنان را به آسانی می توان توضیح داد : توده مردم حاضر بودند برای رهایی از فشار مقتضیات روانکاوی، هر راهی را که در برابرشان گشوده شود دنبال کنند.



فروید درباره ایجاد این دو جنبش انشعابی (در روانکاوی)، چنین می نویسد :



« این دو نهضت در آغاز خیلی خطرناک به نظر می آمدند و عده زیادی طرفدار پیدا کرده بودند. ولی این موفقیت زاده مایه علمی خود آنها نبود، بلکه از آنجا ناشی می شد که آنها از نظر عوام فریبی بی آنکه برای خود روانکاوی را نفی کنند نتایج ملاحظات آن را که برای عامه زننده و ناخوشایند بود کنار می گذاشتند، یونگ کوشش کرد بدون در نظر گرفتن تاریخچه زندگی بیماران درمان تحلیل را به صورت انتزاعی و جدا از شخصیت مریض درآورد و به این وسیله امیدوار بود که خود را از قید شناسایی میل جنسی در کودک، عقده ادیپ و لزوم تحلیل روانی کودکان برهاند.



آدلر خیلی بیش از یونگ از قافله پرت شد و اصولا اهمیت میل جنسی را دربست رد کرد و تمامی خصویات روانی، خلق و خو و بیماری های روحی را منحصرا به اراده قدرت نمایی افراد بشر و نیاز آنان به جبران حقارت ذاتی خود نسبت داد و بدین گونه همه کشفیات روانکاوی را به دور ریخت. با این وصف آنچه را که او به دور ریخته بود دوباره از راه دیگری وارد دستگاه من درآوردی او شد و «اعتراض نرها» ی او چیزی جز همان واپس زدگی نیست که به ناحق جنبه ی جنسی بخود گرفته است. انتقاداتی که علیه این دو «کافر» به عمل آمد بسیار ملایم بود. من به سهم خود هرچه کوشیدم که آدلر و یونگ نام نظریات خود را «روانکاوی» نگذارند نتیجه ای نگرفتم. اکنون پس از ده سال می توان نتیجه گرفت که این هر دو جریان از کنار روانکاوی گذشته اند بی آنکه بتوانند به آن دست یابند.»


۱۹۲۰
در ماه ژانویه، سوفی (دختر فروید) در سن ۲۷ سالگی در اثر ابتلا به آنفولانزای شدید درگذشت.



« اگر ما این حقیقت را، که استثنایی نمی شناسد، بپذیریم که هر چیز زنده ای به سبب دلایل درونی می میرد - یکبار دیکر به چیزی غیر ارگانیک تبدیل می شود - آنگاه ناگزیر می شویم که بگوییم :



«هدف تمام زندگی مرگ است»



و با نگاه به گذشته باید بگوییم که : چیزهای بیجان قبل از موجودات زنده وجود داشته اند.»



(فراسوی اصل لذت - بخش ۵)


با دخترش سوفی - ۱۹۱۳

۱۹۲۳
در ماه فوریه، اولین علائم سرطان دهان در فروید تشخیص داده شد.



او در ناحیه سقف دهان غده هایی سرطانی داشت که تا پایان عمر به ناچار متحمل بیش از ۳۰ عمل جراحی شد. در طول این مدت او این درد را با متانت تحمل کرد و هیچ گاه از کار و فعالیت دست نکشید.



فروید معمولا روزانه ۲۰ عدد سیگار برگ می کشید و بعد از تشخیص بیماری اش همچنان به کشیدن سیگار ادامه داد!


۱۹۳۰
فروید نویسنده ای چیره دست بود و شناخت زنده ای از ارزش ادبیات داشت. از این رو (در اوت سال ۱۹۳۰) شهر فرانکفورت جایزه ادبی گوته را به او اعطا کرد. این یگانه جایزه ای بود که او در طول حیاتش دریافت کرد.



مادر فروید درگذشت.


۱۹۳۳
پس از به قدرت رسیدن هیتلر (و مبارزه خشن حزب نازی برای ریشه کن ساختن روانکاوی)، در ماه مه کتاب های فروید در برابر ازدحام مردم برلین به آتش کشیده شد.



اظهار نظر فروید درباره این رویداد :



«چقدر داریم پیشرفت می کنیم! اگر در قرون وسطی می زیستم خودم را می سوزاندند، امروز به سوزاندن کتاب هایم قناعت می کنند.»


کتاب سوزانی که نازی ها راه انداختند - ۱۹۳۳


۱۹۳۶
فروید (در هشتادمین سال تولدش) به عنوان عضو افتخاری انجمن سلطنتی پزشکی بریتانیا برگزیده شد.

۱۹۳۸
در ماه مارس، آلمان اطریش را اشغال کرد و فروید مجبور به ترک کشورش شد.



او به یاری همکاری های بین المللی (به سبب دخالت سفیر آمریکا در فرانسه) توانست سرانجام (در ماه ژوئن) وین را به همراه همسر و دخترش آنا ترک کند و روزهای پایایی عمرش را در انگلستان بگذراند.



فروید در انگلستان به خوبی مورد استقبال قرار گرفت.



« روانکاوی بر پایه مطالعه خواب ها و سهولت روانی در مردم عادی و بر اساس عوارض روان نژندی، به این نتیجه رسیده است که :



انگیزه های ناشی از بدویت و توحش و شرارت آدمیزاد در هیچکس یکسره رخت بر نبسته است و همچنان به حالت سرکوفته به هستی ادامه می دهد و منتظر فرصت است که به فعالیت بیفتد.



روانکاوی همچنین به ما اموخته است که :



عقل ما ضعیف و قائم به غیر و بازیچه و آلت دست انگیزه ها و هیجان های ماست.



و اکنون نگاه کنید به آنچه زمان جنگ روی می دهد، به سنگدلی ها و ستمگری هایی که از متمدن ترین ملت ها صادر می شود، به داوری های مختلف این ملل درباره دروغ های خودشان، به تبهکاری هایشان و به تبهکاری های دشمنانشان، به از دست رفتن بصیرت و روشن بینی در همه و در همه جا.



وقتی این امور را در نظر بگیرید، ناگزیر باید اذعان کنید که در هر دو ادعا، حق به جانب روانکاوی بوده است.»


با دخترش آنا در راه تبعید - 1938
۱۹۳۹
واپسین سال های زندگی فروید بسیار سخت بود. عمل های جراحی خطرناک، آزارهای نژادی، جنگ جهانی و ظهور نازیسم سبب درد و رنج بسیار او شد.



فروید (مردی که از لحاظ جسمی و روحی رنج کشیده بود)، در بستر بیماری از پزشک خود درخواست اتانازی کرد و با تزریق دوز بالای مورفین، در ۲۳ سپتامبر (سه هفته بعد از اغاز جنگ جهانی دوم) چشم از جهان فروبست.



به خواست خودش جسدش سوزانده و خاکسترش در گلدانی یونانی که قطعه محبوب عتیقه هایش بود، به امانت گذاشته شد.

«هنگامی که به گذشته بر می گردم و نظری به وظیفه ای که انجام آن را در زندگی خود به عهده گرفته بودم می افکنم، با سربلندی می توانم بگویم که من بسیاری از راه های جدید را گشوده ام و گام های اولیه را برداشته ام که ممکن است در آینده افق تازه ای را در بابر نسل های بشری پدیدار سازد. ولی خود من نمی توانم پیش بینی کنم که گسترش میدان این افق تا چه اندازه خواهد بود.


** برای اطلاعات بیشتر می توانید فایل زیر را دانلود کنید :

لحظه هایی با فروید
حجم 6 مگابایت

آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

زندگی عشق می آفریند 

شازده کوچولو گفت: نه، من پی دوست می‌گردم. نگفتی "اهلی کردن" یعنی چه؟ 
روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شده‌ای است، یعنی "علاقه ایجاد کردن..." 
- علاقه ایجاد کردن؟ 
روباه گفت: البته. تو برای من هنوز پسربچه‌ای بیش نیستی. مثل صدها هزار پسربچه دیگر، و من نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من نیز برای تو روباهی هستم شبیه به صدها هزار روباه دیگر. ولی تو اگر مرا اهلی کنی، هر دو بهم نیازمند خواهیم شد. تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود... 
شازده کوچولو گفت: کم‌کم دارم می‌فهمم... گلی هست... و من گمان می‌کنم که آن گل مرا اهلی کرده است... 


شازده کوچولو 

چشم ها را باید شست

آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هوش معنوی یا SQ را می توان همان توانایی دانست که به ما قدرتی می دهد و رویاها و تلاش و کوشش برای به دست آوردن آن رویاها را می دهد. 
این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی را که بر عهده می گیریم در بر می گیرد. 
هوشی که به واسطه آن سوال سازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگی مان می پردازیم و به وسیله آن در زندگی خود تغییراتی را ایجاد می کنیم. 
با استفاده از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیت هایمان معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی مان بالاتر و عالی تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم. 
یکی از نمادهایی که معمولا در توضیح این هوش به کار گرفته می شود، نماد گل نیلوفر است که در آن با تلفیق سنت و عقاید موجود در شرق و غرب و با استعانت از مسائل علمی، مدلی قابل لمس و زیبا برای SQ ارائه داد. 
در این مدل هر سطح از گلبرگ ها یکی از سه توان پایه ای در بشر هستند. بیرونی ترین گلبرگ ها، نشانگر شش نوع «خود» است. همان طور که اشاره شد هوش معنوی یکی از توانایی های ذاتی و فطری در انسان است که همانند سایر هوش ها چنانچه مورد توجه قرار گیرد می تواند پرورش یافته و توسعه یابد. 
به عبارتی SQ قابل توصیف و توضیح و اندازه گیری است. برای اندازه گیری این هوش می توان به سنجش مهارت ها و توانایی هایی که ناشی از این هوش است بپردازیم. 
▪ افرادی که دارای هوش معنوی هستند دارای این صفات می باشند: 
- قدرت مقابله با سختی ها، دردها و شکست ها 
- بالا بودن خودآگاهی در این افراد 
- حسی که این افراد را هدایت درونی می کند 
- درس گرفتن از تجربیات و شکست ها 
- از دشواری های زندگی فرصتی می سازد برای دانستن 
- توانایی ایستادگی در برابر جمع و هم رای نشدن با عامه مردم 
- گفتن «چرا؟» 
- پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها 
- توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش 
- برخوردار بودن از حس انعطاف پذیری بالا 
برای روشن تر شدن هوش معنوی مثالی از هوش هایی می زنیم که نشانگر هوش چندگانه است که با هوش جسمی آغاز می شود با PQ نمایش می دهند. 
این هوش ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص می دهد در واقع PQ آگاهی جسمی و نحوه استفاده ماهرانه از آن را شامل می شود. قسمت بعدی هوش منطقی یا عقلا نی IQ است. هوشی که در حال حاضر بیش از سایر هوش ها در سیستم های آموزشی مورد توجه قرار می گیرد. 
پس از IQ سطح دیگری است که به EQ اختصاص دارد این هوش در زمینه کسب موفقیت در بازار کار نقش مهمی دارد و ما را در حین برقراری ارتباط یاری می دهد و از این بابت مهم تر بوده و تا حدی از قابلیت پیشگویی برخوردار است. 
آخرین لا یه SQ است که هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و عملکرد همراه با بصیرت، ملا یمت و مهربانی را شامل می شود. 
IQ به منزله دروازه برای ورود است. در صورت برخوردار نبودن از حداقل لا زم IQ قادر به ورود در فضای دلخواه برای مطالعه رشته مورد علا قه مان نخواهیم بود، اما آن چه ما را در زمره بهترین ها در شغلمان و رشته مورد علا قه مان جای می دهد میزانEQ در ماست. 
EQ و SQ به هم مرتبطند. اما در عین حال دو هوش متفاوت و جدا از هم به حساب می آیند. 
بهره مندی از حداقل EQ می تواند شروع مناسبی را در سفرهای روحانی و معنوی فرد در پی داشته باشد، چرا که کمی خودآگاهی و همدلی برای شروع این روند لا زم است، اما به محض آغاز تمرینات معنوی، هوش معنوی خود می تواند در رشد EQ نقش بسیار تقویت کننده و فعال کننده داشته باشد. 
از طرف دیگر رشد EQ نیز می تواند در رشد و ارتقای SQ موثر باشد. در واقع EQ و SQ تاثیری مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند و رشد و توسعه هر یک باعث پرورش وتوسعه دیگری می شود. 
باید دانست که کامپیوترها نیز از میزان IQ بالا یی برخوردارند و اغلب حیوانات دارای EQ بالا یی هستند اما این تنها انسان است که از هوش معنوی SQ برخوردارند، هوشی تحول پذیر، توانایی ای که به او قدرت می دهد تا خلا ق باشد و قوانین و نقش ها را دستخوش تغییرات خودنماید، بتواند تحولا ت اساسی ایجاد کند و دنیای اطرافش را به بهترین شکل متحول سازد.

نویسنده : ابراهیمی
روزنامه مردم سالاری

آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ما همان افکارمان هستیم، اگر نتوانیم افکارمان را تغییر دهیم نمی توانیم هیچ تغییر دیگری ایجاد کنیم.















ما همان افکارمان هستیم، اگر نتوانیم افکارمان را تغییر دهیم نمی توانیم هیچ تغییر دیگری ایجاد کنیم.







شما قطاری از افکار دارید که هنگام تنهایی، سکوت و زمانی که غرق در افکارتان هستید سوار آن می شوید. ارزشی که برای خودتان قایل هستید و شادی هایی که در زندگی دارید همه بستگی به جهتی دارند که قطار به آن سو در حرکت است.

اگر واقعا می خواهید در زندگیتان تغییری ایجاد کنید باید ابتدا ذهن و افکارتان را تغییر دهید و آن را از هر نوع تفکر آزاردهنده ای که شما را به عقب می راند پاک کنید. در این مطلب جملاتی گردآوری شده که به شما کمک می کنند بتوانید ذهنتان را آزاد کرده و تغییرات دلخواهیتان را در زندگی ایجاد کنید.

جملاتی که به ذهنتان آرامش می بخشند
1- شما ساخته شده اید که فقط یک انسان باشید، انسانی که خودتان تصمیم گرفته اید باشید.

2- کارهای خوب انجام دهید و احساس خوبی داشته باشید، کارهای بد انجام دهید و احساس بدی داشته باشید، این قانون ساده زندگی است.

3- شما همانی هستید که امروز انجام می دهید نه آنی که تصمیم دارید فردا انجام دهید.

4- همه ما تصمیم می گیریم اما در نهایت تصمیم ها ما را می سازند.

5- آنچه می تواند تغییرات اساسی ایجاد کند کاری نیست که شما گاهی انجام می دهید، بلکه کارهایی که طبق برنامه انجام می دهید و قانون دارند می توانند تغییر ایجاد کنند.

6- با خودتان صادق باشید، هرگز خودتان را به خاطر کارهایی که انجام داده اید و احساس خوبی به آنها داشته اید سرزنش نکنید.

7- کاری را که اطمینان دارید درست است انجام دهید.

8- تا زمانی که از خودتان راضی نباشید هیچ مقدار پولی نمی تواند شما را خوشحال کند.

9- اگر در قلبتان احساس آرامش می کنید مطمئن باشید که کار درستی انجام داده اید.

10- نگران نباشید که دیگران فکر می کنند اهداف شما رویایی و غیرمنطقی به نظر می رسند. بیشتر اوقات ایده های رویایی همان هایی هستند که جهانی را به شگفتی وامی دارند.

11- اگر مانند دیگران فکر می کنید درواقع خودتان هیچ فکری نمی کنید.

12- خودتان، خودتان را کنترل کنید در غیر این صورت فرد دیگری شما را کنترل می کند.

13- گاهی اوقات ایستادن در برابر دوستان به اندازه ایستادن در برابر دشمنان دشوار می شود.

14- ناراحت ترین افراد جهان کسانی هستند که دایم نگرانند دیگران چه فکری در موردشان می کنند.

15- زمانی که کسی از شما انتقادهای غیرواقعی کرده یا سرنوشت بدی را برای شما پیش بینی می کند، در مورد شما صحبت نمی کند بلکه درون خودش را برای شما آشکار کرده است.

16- اگر فقط به فکر سود و زیان خودتان نباشید دنیایی از فرصت های بی نظیر به دست می آورید.

17- تاکنون هیچ انسانی با توانایی ها و ویژگی های شما در دنیا وجود نداشته، پس به خودتان ببالید که منحصر به فرد هستید و سعی کنید اثر خوبی از خودتان برجای بگذارید.

18- انسان مهربان و دوست داشتنی در دنیایی خوب و دوست داشتنی زندگی می کند و انسان بدبخت که از دیگران متنفر است در دنیایی بد و تنفرآمیز به سر می برد. دنیای اطراف شما نمایانگر خود شما است.

19- نگرانی موجب می شود کوچکترین اشیا، بزرگترین سایه ها را داشته باشند.

20- در ذهنتان بر چیزهایی که دوست دارید تمرکز کنید نه بر چیزهایی که از آنها وحشت دارید، این کار رویاها را برایتان واقعی می کند.

21- نگران شکست ها و ناکامی ها نباشید بلکه نگران فرصت های خوبی باشید که حتی آنها را امتحان نکرده اید.

22- بهانه نیاوردن بهتر از بهانه بد آوردن است.

23- برای به دست آوردن چیزی که تا به حال نداشته اید باید کارهایی را انجام دهید که تا به حال انجام نداده اید.

24- مشکلات ما دوستان ما هستند البته در صورتی که ما را قوی تر کنند.

25- هر کسی می توانداز مشکلات فرار کند، این ساده ترین واکنش است اما مواجه شدن با مشکلات شجاعت است و فرد را قوی تر می کند.

26- یکی از بزرگترین نعمت هایی که داریم این است که نمی دانیم در آینده چه اتفاقی برایمان می افتد.

27- نگران مسائلی که کنترلی بر آنها ندارید، نباشید.

28- لذت ها و خوشحالی های زودگذر ارزش دردهای طولانی مدت را ندارند.

29- شاید صبر کردن گاهی اوقات تلخ باشد اما میوه آن شیرین خواهد بود.

30- هر چه کمتر انتظار داشته باشید بیشتر از زندگی لذت می برید.

31- آنچه برای شما بی ارزش است برای دیگری رویای بزرگی است.

32- کاری که می کنید، جایی که می رویدت وانسانی که هستیدنمی تواند شما را خوشحال کند، اینکه زندگی را چگونه می بینید شما را خوشحال می کند.

33- انسان ها فقط چیزهایی را می بینند که خودشان دوست دارندببینند.

34- اگر بیش از حد برای ارزشیابی خودو دیگران وقت بگذارید هرگز نمی توانید خودتان یا دیگران را دوست داشته باشید.

35- دنیا را از شیشه جلو ببینید نه از آینه های کناری.

36- انتخاب اینکه چه زمانی و چگونه بمیرید با شما نیست اما انتخاب چگونه گذران زمان باقی مانده تا مرگ با شما است.

37- پشیمانی ها را کنار بگذارید، آنها فقط بهانه های افراد شکست خورده هستند، هنوز فرصت های زیادی روبروی شما است.

38- جمله شما چیست؟ چه جمله ای به شما کمک می کند تا ذهنتان را از افکار آزاردهنده ای که شما را به عقب می کشاند، رها کنید؟

azarnewsonline.com

آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خودبزرگ بین ها چرا خودشیفته می شوند؟

خودبزرگ بینی یا خودشیفتگی نوعی اختلال است که با احساس عمیق اهمیت به خود و تصور بی نظیر بودن مشخص می شود. خودبزرگ بین ها خودشان را آدم های خاصی می پندارند و انتظار دارند به طور خاصی با آنها رفتار شود...
تحمل انتقاد برایشان سخت است و در مقابل انتقاد، خشمگین می شوند و منتقد را به نادانی و حماقت متهم می کنند. خود را قوی، مشهور و بسیار دانا قلمداد کرده و انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند و از آنجا که بزرگ بینی آنها در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعی شان شکننده است و مسایل بین فردی، شغلی و فقدان های زیادی دارند که با رفتارخود، آنها را به وجود می آورند، در حالی که هیچ بینش و آگاهی ای نسبت به آنها ندارند.
روان پزشکان می گویند وجود ۵ علامت از بین علایم زیر برای تشخیص خودشیفتگی ضروری است:
▪ فرد احساس خودبزرگ بینی مبنی بر مهم بودن خود دارد. مثلا در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه می کند.
▪ فرد همیشه احساس موفقیت، قدرت، زیبایی و عشق به خود دارد.
▪ معتقد است فردی استثنایی و خاص است و فقط افراد (یا نهادهای) خاص می توانند او را بفهمند یا با او نشست و برخاست داشته باشند.
▪ احساس برتری یا شایستگی دارد. یعنی انتظارهای غیرمنطقی برای مدارای خاص و مطلوب یا موافقت حتمی با توقع های خود دارد.
▪ در روابط بین فردی استثمارگر است. یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهره کشی می کند.
▪ فاقد حس همدلی است. نسبت به شناخت و همانندسازی با احساس های دیگران تمایلی ندارد و فقط به مشکلات خود فکر می کند.
▪ همیشه معتقد است دیگران به او حسودی می کنند.
▪ رفتارهای خودخواهانه و پرنخوت نشان می دهد.
خودشیفته ها را در یک تقسیم بندی می توان به گروه های زیر تقسیم کرد:
۱) خودشیفته نخبه گرا: این عده احساس افتخار و قدرت می کنند و تمایل دارند مقام و موفقیت های خود را به رخ دیگران بکشند. نخبه گرا معمولا در حال ترقی است و شدیدا به ارتقای درجه خود مشغول است.
۲) خودشیفته عاشق پیشه: تمایل دارد اغواگر باشد، با این حال از صمیمیت واقعی اجتناب می کند. این گونه افراد خیلی دوست دارند افراد ساده لوح و از لحاظ هیجانی نیازمند را وسوسه کنند و آنها را طوری به بازی بگیرند که به طور فریبنده ای نشان دهند دوست دارند با آنها رابطه نزدیکی داشته باشند، با این حال تنها علاقه واقعی آنها این است که به طور موقت از دیگران بهره کشی کنند.
۳) خودشیفته های غیراخلاقی: این دسته بی وجدان، فریبکار، خودپسند و استثمارگرند. حتی وقتی معلوم می شود آنها به خاطر انجام دادن رفتار غیرقانونی گناهکار هستند، نگرش بی اعتنایی دارند و به گونه ای عمل می کنند که انگار قربانی را باید به خاطر بی توجهی به آنچه روی داده است، سرزنش کرد!
۴) خودشیفته های جبرانی: این گروه منفی گرا و لجبازند و می خواهند احساس های عمیق حقارت شان را خنثی کنند در نتیجه می کوشند خود را برتر و استثنایی جلوه دهند.
۵) خودشیفته های بزرگ تر: گاهی اجتماع باعث می شود که افراد به صورت کاذب دچار اعتمادبه نفس شوند یعنی بله قربان گویی ها و تعریف و تمجید بیش از اندازه و بها دادن های بی مورد که به صورت ریاکارانه و چاپلوسانه است، می تواند بستری شود برای اینکه افراد تصور کنند نسبت به دیگران برتری دارند. کم کم فرد باورش می شود که من آدم مهمی هستم، من زیباترین هستم و بهترینم، در حالی که حتی شاید افرادی که این جمله ها را به فرد می گویند اصلا اعتقاد واقعی به این تعریف و تمجید ها نداشته باشند. این افراد حس می کنند که برتر از دیگران هستند و تحمل انتقاد ندارند. اگر کسی از آنها انتقاد کند، ممکن است واکنش های پرخاشگری نشان دهند یا بی اعتنایی کنند. آنها برای حرف دیگران ارزشی قایل نیستند و فقط مسایل و مشکل های خودشان را مهم می دانند. این افراد در روابط بین فردی دچار اشکال می شوند و به تدریج از سوی دیگران طرد می شوند.
کم کم مشکل های بین فردی و شغلی برایشان ایجاد شده و احساس همدلی شان با دیگران از دست می رود و به مرور دچار افسردگی شده و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند. آنها از بیرون بزرگ هستند اما از درون تو خالی هستند. همین مساله باعث می شود در بعضی موارد به سمت موادمخدر و مشروبات الکلی گرایش پیدا کنند.

آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

*پرسشنامه*


پرسشنامه هوش معنوی حسن عبدالله زاده و همکاران
پرسشنامه طرح واره یانگ
دانلود نرم افزار تست میلون
دانلود پرسشنامه سنجش مهارتهای تفکر انتقادی
دانلود پرسشنامه رفتار کودک کانرز- فرم معلم
دانلود پرسشنامه شادکامی 
پرسشنامه کیفیت زندگی
دانلود پرسشنامه معنویت 
دانلود رایگان پرسشنامه مقیاس تکانش وری بارات
مقیاس خودسنجی اضطراب یونگ (SAS)
دانلود پرسشنامه هوش معنوی 
دانلود پرسشنامه فرسودگی شغلی مزلاج 
دانلود پرسشنامه خلاقیت 
پرسشنامه باور مذهبی
دانلود پرسشنامه عزت نفس کوپراسمیت 
آزمون اندریافت موضوع
آزمون رورشاخ (Rorschach Test) 
آزمون هوش هیجانی بار-آن
تحلیل وروش اجرا تست بالینی میلونmcmI-III
دریافت پرسشنامه استرس ادراک شده
پرسشنامه دعا – آلیسون 
پرسشنامه اضطراب امتحان : نگرانی و افکار منفی
پرسشنامه وقایع و تغییرات زندگی خانوادگی جوانان
پرسشنامه پرخاشگری(Aggression Questionnaire)
آزمون شخصیتیSCL90
سنخ نمای مایرز - بریگز
پرسشنامه عادت های مطالعه
آزمون_آدمک_گودیناف 
مقیاس مدیریت تعارض
مقیاس خود کارآمدی عمومی
پرسش‌نامه سنجش خلاقیت افراد
پرسشنامه سلامت روان گلدبرگ
پرسشنامه شخصیت eysenk
پرسشنامه برتری نیمکره های مغزی
پرسشنامه طرح وارة یانگ
دانلود پرسشنامه اضطراب کتل
دانلود پرسشنامه بهزیستی روانشناختی

آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعضی وقتها پنهان کردن یک حقیقت به ظاهر بی اهمیت از دروغ گفتن هم بدتره
مرور زمان به خودی خود بسیاری از نگرانی ها را از بین می برد .....دیل کارنگی

ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند،چه تلخ است قصه ی عادت
کسانی که قدر دستهای نوازشگر را ندانند , عاقبت پاهای لگد کوب را می بوسند ..
مهم نیست چه مدرکى دارید , مهم این است که چه درکى دارید ..
میدانی برای چه هنوز زنده ای ؟ برای اینکه هنوز به اونجایی که باید برسی
نرسیده ای .. التماس به خدا جرأت است , اگر برآورده شود رحمت است اگر برآورده نشود حکمت است

التماس به انسان خفت است , اگر برآورده شود منت است اگر برآورده نشود ذلت است .
به غیر از خدا به هر آنچه امید داشته باشی , خدا از همان چیز ناامیدت می کند ..
هر شخص که بداند چقدر می ارزد , به آنچه که می ارزد می رسد ..
وقتی اتفاقی برات می افته , چه خوب چه بد به معناش فکر کن در پشت هر اتفاقی منظوری نهفته است که به ما یاد میده چطور بیشتر بخندیم و سخت گریه نکنیم ..

. هر بدی میتوانی به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوستت گردد , و هر سری داری با دوستت در میان نگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد ..

با گذر زمان خواهید فهمید آنچه قرار باشد بماند می ماند , آنچه قرار نباشد نمی ماند
زمان اغلب مسائل را حل میکند و آنچه که زمان قادر به حلش نیست شما خود خواهید آموخت که چگونه آن را حل کنید ..
شخصیت زشت , صورت زیبا را نابود می کند ..
هیچگاه منت کسی را نکشید , اگر شخصی واقعا دوستتان بدارد همیشه با شما همقدم خواهد شد .. 

آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نام: 
به سان آسمان بزرگ نیستم اما آسمان ها صدام کنید.
محل سکونت:
در قلب کسانی که دوستم دارند

درباره من:
دوستش دارم
بزرگیش را
سکوتش را
عظمتش را
ابهتش را
تنهاییش را
حکمتش را
صبرش را
و بودنش عادتیست ، مثل نفس کشیدن ! خدا را میگویم ...

آسمان ها
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۳:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر