راهکارهای روانشناختی مقابله با بحران طلاق
راهکارهای روانشناختی مقابله با بحران طلاق
تعریف طلاق
طلاق بعنوان فرایندی تلقی می شود که ماهیت تحولی داشته و در لغت به معنای جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر و رهایی آنها از تقیدات زندگی زناشویی است .
دلایل طلاق مهمترین دلایل طلاق توقعات نادرستی است که طرفین از یکدیگر دارند.در عین حال موارد زیر نیز قابل اشاره است: 1- عدم آگاهی جنسی 2- شهرت یکی از طرفین 3- بیماری و یا نقص جسمانی 4- نبود امنیت شغلی 5- تضاد فرهنگی 6- فقر مالی 7- عدم درک متقابل افراد از یکدیگر اما یکی از مهمترین عوامل طلاق در جامعه امروز ما بحران شخصیت است. همان بحرانی که سبب می شود ازدواج ها صورت گیرد. بحران تنهایی یا یک خلاء عاطفی خلائی است که باعث می شود در سن پایین فرد تصمیم به ازدواج بگیرد. با ازدواج این گره یا عقده را از هم بگسلد. چنین افرادی که هنوز به بلوغ روانی کامل نرسیده و آگاهی لازم را جهت ازدواج ها ندارند، فقط برای اینکه تنهایی خود را پر کنند به سراغ ازدواج می روند. این افراد نه به روابط جنسی، نه به مادیات و نه به ظواهر و... به هیچ چیز توجه نمی کنند و تنها توجه آنها به تشکیل زندگی تازه و استقلال فردی در نتیجه جدا شدن از خانواده خود است. همین بحران شخصیت باعث می شود که فرد به هیچ کدام از تفاوت های فرهنگی و... با فرد مقابل توجه نکند تا فقط به استقلال فردی دست یابد. پس به طور غیرمستقیم بحران شخصیت طلاق را نیز برای فرد رقم می زند. گفته می شود یک ارتباط جنسی مناسب 60 تا 70 درصد باعث رونق زندگی زناشویی می شود و متاسفانه دیده می شود که خیلی از طلاق ها به خاطر نداشتن یک ارتباط زناشویی مناسب است. آثار و نتایج طلاق طلاق از نظر روانی و حقوقی و اجتماعی آثاری دارد که بعضی از آنها مربوط به خود دو همسر است و بعضی دیگر به خانواده آنها و در صورتی که از آن ازدواج فرزندانی هم به وجود آمده باشند، جدایی تاثیر بسیار قابل ملاحظه ای در وضعیت کودکان آنها از جهات مختلف خواهد گذاشت. پیامدهای روانی طلاق کاهش سطح انرژی احساس غمگینی نا امیدی، نگرانی در مورد آینده انزوا و گوشه گیری کاهش تحمل ریسک پذیری کم انرزی بودن تن صد میل به گریه،تفکرات منفی بد بینی،بی توجهی به آراستگی ظاهر اختلالات خواب، کاهش تمایلات جنسی خشم نسبت به همسر یا نزدیکان او بدبینی نسبت به جنس مخالف و پدیده ازدواج پیامدهای طلاق در ابعاد فردى، خانوادگى، اجتماعى ، فرهنگى و اقتصادی الف . پیامدهای فردی زن پس از طلاق، متحمل پس لرزه های روحی و فشارهای روانی آن می شود. وقتی زنی می بیند زندگی ای که با هزار امید و آرزو شروع کرده بوده از هم پاشیده است، یاس و ناامیدی در دلش ریشه می کند و این ریشه ها، هر روز گسترده تر می شوند و زن را گاه تا مرز افسردگی کامل و حتی جنون می کشانند. زن بیشتر از مرد احساس شکست می کند و خود را بازنده ای می داند که نتوانسته انتخاب درستی در زندگی اش داشته باشد و یا با وجود انتخاب درست، در ادامه زندگی نتوانسته درست با مشکلاتش کنار بیاید و با آنها دست و پنجه نرم کند. از سویی زن، مامنی برای تسکین روحی و کاهش اضطراب و نگرانی هایش ندارد و از سویی دیگر، همه سعی دارند برای او نسخه های جدید بپیچند و یا سرزنشش کنند. یادآوری کشمکش ها و جنجال های پیش از طلاق و هنگام دادرسی نیز خود عامل فشارهای روحی مضاعفی است که پس از طلاق علاوه بر دیگر مسائل، روحیه زن را آزرده می کند. برخی زنان که در پیگیری طلاق خود را مقصر می دانند، قطعا در آینده با عذاب وجدان روبروگشته و آسیب های جدی را تجربه خواهند نمود که تبعات منفی زیانباری را برای ایشان به همراه خواهد آورد. ترس و تنهایی، افسردگی، سرخوردگی ، انزوا ،کاهش رضایت از زندگی، خودکشی ، پذیرش نقش های چندگانه و تعدد نقش ها و به دوش کشیدن مشکلات تربیتی کودکان ( در صورت حضانت فرزندان ) ، مشکلات ناشی از عدم حضانت فرزندان، دلتنگی ، سردرد، برونشیت، آسم، افزایش فشارخون، بی قراری در خواب، احساس عدم سلامتی، اختلال حواس، مشکلات جنسی ، پناه بردن به الکل، موادمخدر و سیگار و نگرانی بیش از حد از ازدواج بعدی ( تا آن حد که ممکن است آنها را نسبت به ازدواج مجدد دلسرد کند ) از عوارض فردی طلاق برای زنان است. ب . پیامدهای خانوادگى معمولاً بیشترین آسیبها را متوجه فرزندان طلاق دانستهاند. افسردگى و دلتنگى، ترس، کج خلقی و منفیبافی از آثار رایج طلاق بر فرزندان است. به دلیل آن که طلاق غالباً در پس مشاجرات و اختلافات علنی است و کودکان نه انتظار چنین اختلافی و نه تصویری روشن از آینده دارند، بنابراین فشارهای روانی زیادی را تجربه میکنند. جدا شدن از هر یک از والدین آنها را آسیبپذیر میکند. از آنجا که کودکان نقاط اتکای خود را از دست میدهند، احتمال بیشتری وجود دارد که به خانه گریزی روی آورند. از سوی دیگر، با وجود تغییرات اجتماعى و فرهنگى در دهههاى اخیر، طلاق در جامعهی ما هنوز مسئلهای عادی قلمداد نمیشود و فرزندان طلاق در میان بستگان و محله انگشتنما و تحقیر میشوند. این موضوع به دختران فشار بیشتری را تحمیل میکند؛ بهویژه آنکه احتمال انتخاب شدن را برای ازدواج آنان کاهش میدهد و احساس حقارت میتواند زمینهساز بسیاری از شرارتها و بزهکاریها شود. با آغاز کشمکشهاى خانوادگى هر یک از زن و مرد، میکوشند تا خود را در میان فرزندان موجه جلوه دهند و برای کسب حمایتِ بیشتر، به فرزندان خود روی میآورند. هر کدام از دو طرف، بهویژه زنان، برای تحکیم موقعیت خود، درصدد به انحصار گرفتن حمایت فرزندان خویش برمیآید و در برخی موارد، در صورت طلاق ، ممکن است کودک نیز جزیی از این کشمکش باشد. انتخاب یکی از طرفین نزاع ، توسط کودکان و جبههبندی در برابر طرف مقابل، هم کودک را از حمایتهای وی محروم میسازد و هم به افزایش کینهها دامن میزند.از جمله مشکلات فرزندان طلاق فرار از خانه، رفتارهای ضد اجتماعی، مشکلات تربیتی، اختلال در هویت فردی و خانوادگی، ترک تحصیل و افت تحصیلی، به هم خوردن تعادل روحی و روانی و جسمی (بی خوابی، سوء تغذیه، بی اشتهایی و یا پرخوری عصبی و ...) احساس درماندگی و سرخوردگی، تجربه عقده حقارت ناشی از عدم دسترسی به محیط گرم و عاطفی خانوادگی در مقایسه با دیگران و درونی سازی عقده های منفی و ضد اجتماعی، انزوای اجتماعی، گرایش به انواع انحرافات اجتماعی به جهت ضعف کنترل رفتاری و اخلاقی توسط والدین، اجتماع ستیزی و دیگرآزاری و بروز انواع خشونت های اجتماعی ، عدم برخورداری از قاطعیت و استقلال، کاهش اعتماد به نفس، اضطراب، افسردگی ، زودرنج بودن، پرخاشگری ، عصیان ، حسادت، سوء ظن و بدبینی نسبت به دیگران ، قرار گرفتن در معرض سوءاستفاده فرصت طلبان در توزیع موادمخدر و کارهای خلاف ، ولگردی ، بزهکاری و کجروی های اجتماعی (قتل، دزدی، فحشا و ...) ، اعتیاد ، فقر ، ازدواج زودرس به ویژه برای دختران، عدم تأمین نیازهای عاطفی توسط ناپدری یا نامادری ( که زمینه انتقامجویی و بزهکاری را فراهم می کند ) ، خودکشی ، کاهش میل به ازدواج ، قرار گرفتن در معرض اهمال و مسامحه والدین در تعلیم و تربیت ( که باعث آسیب های روانی و اجتماعی شدید برای آنها می شودبه مخاطره افتادن زندگی فردی و اجتماعی آتی آنان و ... می باشد . از سوی دیگر مردان مطلقه نیز با معضلات متعددی مواجه می شوند . آسیبپذیری روحی مردان به دلیل احساس شکست در ادارهی موفق یک خانواده، تغییر نگاه آنان به زن، آسیب دیدن روابط عاطفى آنان با فرزندان و کم شدن شانس آنان در انتخاب گزینههاى بهتر براى ازدواج بعدى در وضعیت فردى و خانوادگى آنان مؤثر است. نکتهای که کمتر به آن توجه میشود آن است که مرد در صورتی که از یک سو، اقتدار و منزلتش به رسمیت شناخته نشود و از سوی دیگر به مثابه موجودى نیازمند، مورد حمایت و مراقبت همسر خود قرار نگیرد، احتمال زیادی وجود دارد که به رفتارهای پرخاشگرانه، کینهتوزانه و نامتعادل مبادرت ورزد. به همین دلیل میتوان حدس زد که پس از طلاق هم میزان حمایت پدر از فرزندانی که تحت سرپرستی مادر قرار میگیرند، کمتر از حد انتظار باشد و هم مزاحمتهای شوهر بر علیه زن، پس از طلاق ، هم ادامه یابد. فشارهای روحی و روانی، ابتلا به انواع آسیب ها مثل اعتیاد به مواد مخدر، الکل، اختلافات رفتاری، خودکشی، فحشا و انحرافات جنسی و قرار گرفتن در معرض انواع بیماری های عفونی و ویروسی، از دست دادن پیوندها و همبستگی با خانواده، طرد خانوادگی و اختلاف با سایر اعضای خانواده، تن دادن به ازدواج های موقت و ازدواج های ثانویه، اختلاف بین فرزندان با همسر در صورت ازدواج مجدد، از جمله آثار و پیامدهای منفی طلاق برای مردان می باشد. زن نیز با از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده چه از طرف همسر و چه از طرف بستگان خویش مواجه خواهد شد و با انواع تحقیرها و تهدیدها مقابله می کند . ج . پیامدهای اجتماعى پیامدهای اجتماعی طلاق نیز موضوعی درخور تأمل است. تاکنون، در تأملات انجام شده، بیشتر به تأثیر طلاق بر زنان، مردان و فرزندان بسنده شده است، حال آن که میتوان پیامدهای طلاق را بر خانوادهی گسترده، بر تغییر قوانین و بر ساختارهاى فرهنگى ، اجتماعى و اقتصادى نیز پى گرفت. شیوع طلاق سبب میگردد که هر نظام حکومتی آن را به عنوان یک واقعیت فراگیر به رسمیت بشناسد، احیاناً زمینههایی برای قبحزدایی از آن بیابد، سیاستهای تأمین اجتماعی را به سمت حمایت از خانوادههای طلاق جهت دهد، در الگوهاى مشارکت اجتماعى، حضور زنان را با نگاهی متفاوت پی گیرد و در قوانین کار و الگوی اشتغال با فراخوان زنان به بازار کار نیاز به تحمل هزینههای گزاف برای پشتیبانی از زنان مطلقهی خانهدار را کاهش دهد. پدیده طلاق علاوه بر فروپاشی هسته اولیه اجتماع یعنی خانواده اثرات مخربی را بر کل جامعه وارد و معضلات، مشکلات و بزهکاری های فراوانی را در جامعه ایجاد خواهد کرد . با افزایش طلاق، یکپارچگی اجتماعی از بین رفته و روابط اجتماعی بیمار شده و روح پویایی جامعه از بین می رود. جامعه ای که درگیر طلاق است به مسائل ذیل گرفتار می گردد: افزایش جرایم ، تزلزل اجتماعی و عدم ثبات جامعه، متلاشی شدن کانون گرم خانوادگی، افزایش هزینه کشور برای جلوگیری از جرایم منتج از طلاق چون: ساختار دادگاه ها، زندان ها، مراکز نگهداری کودکان بزهکار و طرح اقامتگاهی برای زنان مطلقه و افزایش فقر، فساد و فحشا در جامعه ، افزایش کودکان خیابانی و سایر آسیب های اجتماعی همچون فرار از منزل، تکدی گری، قتل، خودکشی، اعتیاد، قاچاق و ... افزایش تعداد زنان خودسرپرست و مشکلات معیشتی، روانی اجتماعی و اخلاقی آنان و سایر نابسامانی های شخصیتی، اجتماعی و رفتاری افراد مطلقه و فرزندان آنان از جمله عوارض اجتماعی ناشی از طلاق می باشند. جامعه ای که درگیر طلاق است، شهروند مسئول کمتری دارد. طلاق نه تنها اثرات اقتصادی منفی بسیاری بر خانواده دارد، بلکه این اثرات در تک تک سلول های اجتماع رخنه می کنند و حتی خانواده های سالم ناخودآگاه در اجتماع تحت تاثیر عوارض طلاق قرار می گیرند. پدیده طلاق برای خود زنان نیز پیامدهای اجتماعی نا مطلوبی به همراه خواهد داشت . هر چند امکان دارد، چنین زنی، خوشبختی خاصی یافته یا سعادت از دست رفته را در کنار همسری دیگر بیابد اما متأسفانه چنین امکانی اندک و تنها برای حدود ۱۰ درصد زنان اتفاق می افتد. جامعه ما نسبت به زنان مطلقه پیشداوری منفی دارد و قریب ۹۰ درصد زنان طلاق گرفته را نمی پذیرند. از طرفی دیگر مشکل وجود فرزندانی در خانواده های طلاق از مهمترین عوامل عدم گرایش به این زنان محسوب می شود . عدم پذیرش فرزندان زنان مطلقه و ترس از وجود مشکلات شخصیتی در این زنان از دیگر عواملی محسوب می شود که مردان را از ازدواج دائم با این بانوان باز می دارد . این عوامل موجب بروز پیامدهای اجتماعی دیگری برای این زنان می شود . ارتکاب جرم و بزه چون: قتل، اعتیاد، فحشا ، سرقت ، طرد از اجتماع، سرخوردگی اجتماعی ، اختلال در مناسبات و تعاملات اجتماعی، کاهش نفوذ اجتماعی، تضعیف موقعیت و فرصت های اجتماعی، در امان نبودن از طعنه ها و نگاه های کنجکاوانه اطرافیان، کاهش فرصت های ازدواج مجدد، تن دادن به ازدواج های موقت و یا خارج از عرف اجتماعی ، فرار از خانه، ولگردی و انحرافات جنسی و فساد اخلاقی از دیگر پیامدهای اجتماعی طلاق برای زنان است. د . پیامدهای فرهنگى دین و آموزه های دینی به عنوان یکی از ارکان فرهنگ طلاق را به عنوان یک عمل ناپسند معرفی می کند . هر چند ضرورتهایی سبب شده است تا خداوند به طلاق مشروعیت بخشد؛ اما سیاستهای دینی به دعوت مردم برای حفظ خانواده و پرهیز از طلاق بنیان شده است. آموزههاى روایى، طلاق را ناپسندترین حلال در نزد خدا میشمارد و خانهای را که در آن طلاق واقع شده باشد به خرابه تشبیه میکند . از سوی دیگر در جامعهى سنتى وجود پیوندهاى خویشاوندى قومى، ضمانتی برای برخی حمایتها از زنان پس از طلاق فراهم میآورد که در جامعهی کنونی چنین تضمینهایی نیز فراهم نیست. در جوامع اسلامى زنان به ازدواج مجدد، پس از طلاق ترغیب میشدند و تک زیستی زنان امری ناپسند به حساب میآمد و مردان نیز به حمایت از این زنان، چه به شکل ازدواج اول و چه در قالب تعدد زوجات و ازدواجهای موقت درازمدت، تشویق میشدند؛ اما در جامعهی ما واقعیت زندگی زنان مطلقه در زیر انبوهی از رویههای غلط و مشکلزا نادیده گرفته میشود. درصد زیادی از زنان مطلقه ، وجود باورهای غلط و قضاوت های تنگ نظرانه افراد جامعه نسبت به طلاق و زنان مطلقه را باعث احساس بیگانگی، ناامنی و ناراحتی در روابط خود با دیگران دانسته که موجب می شود از حضور در جمع فامیلی و دوستان احساس معذب بودن کنند یا مورد اذیت و آزارهای اطرافیان و پیشنهادهای غیرمتعارف قرار گیرند. ه . پیامدهای اقتصادی احتیاجات اقتصادی چنین میطلبد که زنان مطلقه با تشکیل خانوادههای جدید به ترمیم روحی و رفع نیازمندیهای خود بپردازند؛ اما چنین شرایطی برای بسیاری از ایشان ، در جامعهی ما، فراهم نیست و به همین دلیل هم ناامنی و احساس ناامنی و هم احتمال ورود آنان به فعالیتهای بزهکارانه، به دلیل نیازهاى مالى و جنسى، افزایش مییابد. مشکلات اقتصادی اعم از تأمین مسکن، شغل و تامین مایحتاج زندگی، به دوش کشیدن مشکلات اقتصادی کودکان، از پیامدهای اقتصادی طلاق برای زنان است. مراحل طلاق: به طور کلی گذر از فرایند طلاق دارای سه مرحله است: 1)قبل از جدائی:این مرحله تصمیم گیری درمورد طلاق است.افراد با احساسات متفاوت ومتغیروهم چنین ابهامات وتناقضات بسیاری دست وپنجه نرم می کنند وبرخی خشمگین ومتنفر ،برخی ناامید وسرخورده وبرخی مبهوت وسردرگم اند.وبرخی تمام این حالات را به تناوب تجربه می کنند.تردید ودودلی ازبارزترین ویژگی های این دوره است که ممکن است هفته ها این سردرگمی طول بکشد. 2)دوره انتقال وبازسازی: همان تجربه حین طلاق است که با شوک ها وآسیب هائی مواجه می شوند که معمولا دوسال طول می کشد. 3)نقاهت ونوسازی :مرحله پس از طلاق است ودوره برزخ نامیده می شود.زمانی است که افراد از آتش طلاق برخاسته وبا واقعیت پایان زندگی مشترک کنار می آیند.(اخوان تفتی ،1382). تدابیری برای پیشگیری و کاهش وقوع طلاق طلاق ضربه و بحران زندگی است که تاثیر عظیم بر شخص می گذارد. افراد مشکلات مشترکی در مورد طلاق دارند. خیلی ها احساس شکست، خیانت و سردرگمی می کنند. البته این پایان داستان نیست و طلاق انتهای راه نیست و راه حل هایی نیز وجود دارد که می توان از طریق آن مشکل را قبل از وقوع حل نمود. از آنجایی که ناآگاهی در زمینه های مختلف یکی از مهمترین عوامل طلاق است، بنابراین مشاوره دادن به افرادی که می خواهند ازدواج کنند و بالابردن سطح آگاهی آنها، در جهت موفق بودن ازدواج کمک شایان توجهی است. اینکه از وقوع طلاق تا آنجا که ممکن است جلوگیری شود، پیش بینی هایی به عمل آمده و توصیه هایی شده است از جمله: 1- تاکید فراوان درباره دقت در انتخاب شوهر 2- توصیه مکرر به خوش رفتاری و گذشت از غفلت ها و تخلفات جزئی همسر که در زندگی معمولاپیش می آید. 3- تسلط بر نفس که خشم های آنی غلبه نکنند و اقداماتی عجولانه انجام نگیرد. 4- تشکیل محکمه داخلی خانوادگی برای حل اختلاف دو همسر. مداخلاتی برای بهبودی افراد بعد از طلاق روانشناسان زمان بعد طلاق را زمان سوگواری مینامند و نیاز به این زمان سوگواری را یکی از نیازهای این بحران می دانند. این زمان سوگواری دارای 18 مرحله هست که از نظر می گذرد: 1 - انکار : نمیتوانم باور کنم چنین اتفاقی برای من افتاده است. 2- ترس : ترسهای زیادی دارم 3- سازگاری : اما وقتی بچه بودم این روش موثر بود. 4- تنهائی : هرگز انقدر احساس تنهائی نکرده ام . 5 - دوستی : آن همه دوست و آشنا کجا رفتند؟ 6 - گناه و طرد شدن : برنده (1) بازنده (0) 7 - غم : فقدان بزرگی را احساس میکنم 8 - خشم : ای لعنتی 9 - رها کردن : کندن و رها شدن کار مشکلی است 10 - خود ارزشمندی : هر چه باشد ؛ من آن قدر هم بد نیستم 11 - انتقال : بیدار شده ام و میخواهم آثار گذشته را از زندگیم پاک کنم 12 - صداقت : خود را پشت نقاب قائم کرده بودم 13 - عشق : آیا ممکن است کسی مرا واقعا دوست داشته باشد؟؟ 14 - اعتماد : زخمهایم در حال التیام است 15 - تمایلات جنسی : مایلم اما میترسم 16 - استقلال : آیا به نظر شما اشکالی ندارد؟؟ 17 : هدفمندی : حالا برای آینده ام اهدافی دارم 18 - آزادی : از پیله تا پروانه بهترین راه کنار آمدن با آن چیزی است که به جایگزیندرمانی معروف است. به این معنی که فقدان یا کمبود عشق و محبت را با فعالیت یا کار دوستداشتنی دیگر جایگزین کرد. برای مثال، با تغذیه مناسب و رفتن به سالنهای ورزشی و انجام فعالیتهای ورزشی در راستای جایگزین درمانی روشهایی که برای رسیدن به این امر موثر هستند که به آن اشاره می شود: ورزش گسترش روابط دوستانه اندیشیدن به خود در حالت کلی طلاق را یک بحران می دانیم که برای طی شدن این بحران تا کسب حالت مطلوب باید اقدامات زیر صورت بگیرد: 1-اجازه دادن به فرد تا می تواند غصه بخورد و زاری کند. خیلی وقت ها، افراد از احساسات ناراحت کننده مثل افسردگی، غصه، عصبانیت، و امثال آن وحشت دارند. شدت این احساسات آنقدر زیاد هست که بتواند تا آخر عمر فرد را اسیر کند. بااینکه این احساسات خیلی قوی هستند اما برای همیشه ماندگار نیستند. خیلی وقت ها اگر اجازه بدهیم که این احساسات را تجربه کنیم، احساس خیلی خیلی بهتری پیدا می کنیم. 2-فکر کردن به آینده ای که آن رابطه قبلی ممکن بود داشته باشد، و الان دیگر نخواهد داشت. وقتی ازدواج می کنیم، امیدها و آرزوهای زیادی داریم. از دست دادن و فراموش کردن این امیدها و آرزوها کار ساده ای نیست چون از آنها بعنوان راهنمایی برای حرکت به سوی آینده استفاده می کنیم.در اینجا باید امیدها و آرزوهای ازدواج را پیدا کرد. بعد جداگانه برای هرکدام غضه خورد و ناراحت شد. 3-پیدا کردن کسانی که در طول زندگی می دانستند چطور با عشق و علاقه به احساساس آن افراد توجه کنند. باید کسی را پیدا کرد که فقط به حرفهای فرد گوش کند، حرفهایش را قطع نکند و سعی هم نکند که نصیحت کند. حرف زدن بهترین راهی است که حال فرد را بهتر می کند 4-اندیشیدن به این که چه اتفاقی برای رابطه افتاد در این قسمت از کار باید فرد واقعاً با خود صادق باشد و دیگران را متهم نکند. 5-اندیشیدن به دلایل انتخاب همسر سابق افراد روابط مختلف را بنا به دلایل مختلف شروع می کنند که متداولترین آن "عشق" است و باید در این مرحله خوب به فرد گفته شود تا دلایل انتخاب همسر خود را بیان کند. 6-بخشیدن همسر سابق درک این که فرد و همسرش هر چه از دستشان برمی آمد برای حفظ رابطه انجام دادند و راهی جز طلاق نبوده است اکنون نوبت بخشش هست تا فرد به آرامش برسد 7-انداختن فاصله بین خود و همسر سابق سه تا شش ماه هیچ نوع رابطه ای با همسر سابق نداشته باشد. این به فرد این فرصت را می دهد تا درباره خود بیندیشد واتفاقی که افتاده است را بپذیرد 8-پیدا کردن افراد حمایتگر 9-ترسیم اهداف جدید بجای فکر کردن به ناکامی های گذشته روانشناسی مثبت نگر: تبلور یک تغییر جهت عمده درروانشناسی ،ازتمرکز صرف بر آسیب شناسی و ترسیم آسیب ها به بهینه سازی کیفیت زندگی .این رویکرد به مطالعه علمی نقاط قوت ،قابلیت ها وفضایل انسانی می پردازد . ودرپی کنکاش استعداد ها وقابلیت های فردی درمواجهه با چالش ها وشناسائی عوامل توانمند کننده فرد درتجارب روزمره وتمام آن چیز هائی است که زندگی را برای زیستن ارزشمند تر می سازد (ناطقیان وهمکاران ،1387). روانشناسی مثبت نگر با پیشگامی سلیگمن ،رویه مثبت شخصیت وروان آدمی را درکانون توجه خود قرار داده ودرصدد جبران منفی گرائی درروانشناسی است . این حیطه درروانشناسی مسائلی مانند ارتباطات مثبت با دیگران ،داشتن هدف ومعنی درزندگی ،رشد شخصی ،قابلیت ها ،فضیلت ها ،رضایتمندی درمورد گذشته ،خوش بینی درمورد آینده وشادی درزمان حال وعوامل تامین کننده آنها را مورد توجه قرار می دهد . براین اساس رضایت ،خشنودی ،احساس افتخار وآرامش ،اجزای تشکیل دهنده هیجان مثبت درمورد گذشته هستند وقدردانستن رویدادهای خوب گذشته وبازنویسی تاریخ به واسطه بخشش ،تامین کننده این رضایت وخرسندی می باشد (سلیگمن ، 2002 ،ترجمه تبریزی وهمکاران ، 1389) .